معنی کر کردن در لغت نامه دهخدا

اصمام. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر). صَخ ّ. (تاج المصادر) :، بانگ زله کر خواهد کرد گوش، هیچ ناساید به گرما از خروش.، رودکی.، ای امتی که ملعون دجال کر کرد، گوش شما ز بس چَلَب و گونه گون شغب.، ناصرخسرو.، خاموش تو که گوش خرد کر کرد، بر زیر و بم ز حنجرۀ مؤذنش.، ناصرخسرو

معنی کر کردن در لغت نامه دهخدا

در تداول مردم گیلان، کره کردن. بچه های بسیار تولید کردن. (فرهنگ فارسی معین)

معنی کر کردن در فرهنگ لغت هوشیار

بچه های بسیار تولید کردن

معنی کر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کر کردن

لغت نامه دهخدا

کر کردن

لغت نامه دهخدا

کر کردن

فرهنگ لغت هوشیار

فکر کردن

اندیشیدن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، اسگالش، تفکیر، تأمّل

فرهنگ فارسی عمید

مکر کردن

حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، غدر اندیشیدن، شید آوردن، نارو زدن، تبندیدن، خدعه کردن، گربه شانه کردن، غدر داشتن، دستان آوردن، ترفند کردن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، سالوسی کردن، پشت هم اندازی کردن، اورندیدن، غدر کردن، حقّه زدن، تنبل ساختن، مکایدت کردن، فریفتن، کید آوردن

حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، گول زَدَن، غَدر اَندیشیدَن، شَید آوَردَن، نارُو زَدَن، تَبَندیدَن، خُدعِه کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن، غَدر داشتَن، دَستان آوَردَن، تَرفَند کَردَن، چَپ رَفتَن، نِیرَنگ ساختَن، سالوسی کَردَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، اَورَندیدَن، غَدر کَردَن، حُقِّه زَدَن، تُنبُل ساختَن، مُکایِدَت کَردَن، فَریفتَن، کَید آوَردَن

فرهنگ فارسی عمید

مکر کردن

کنبوردن، فریب دادن، حیله کردن، خدعه کردن: (... خواجه را بگوی که مذموم بدعتی و زشت قاعده ای که در جهان آوردی بوزیر کشتن و غدر و مکر کردن و عاقبت آن نیندیشیدی) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 24)

فرهنگ لغت هوشیار

فکر کردن

هندشیتن مینیتن اوسکاریتن اندیشیدن مینیدن اوسکاریدن اندیشه کردن اندیشیدن

فرهنگ لغت هوشیار

شکر کردن

سپاس نعمت و احسان کسی را گفتن، ذکر جمیل کسی را گفتن ثنا گفتن

معنی کر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما